شيخ مجتبي قزويني (۱۳۱۸ق - ۱۳۸۶ق)
آثار شيخ مجتبي قزويني را بايد بيشتر در زحمات 40 ساله وي در تدريس و تعليم و تربيت شاگردان بسيار دانست. او اصول (سطح و خارج) و فقه (سطح و خارج) و متون مهم فلسفه و فلسفه انتقادي و معارف ناب قرآني را تدريس ميكرد، و در كار تربيت خواستاران و تعليمطالبان ميكوشيد. روش تدريس او در حكمت و فلسفه بسيار آموزنده، و پرورنده استعداد و نشاندهنده راه «تفكّر اجتهادي» در «مقام تعقّل» بود. اين چگونگي به طور نمايان در آثار چاپ شده وي منعكس نگشته است كه مايه افسوس است. اما آثار مكتوب وي:
1- «بيان الفرقان» (به فارسي)، در 5 جلد:
- جلد اول، در بيان «توحيد قرآن» و فرقهاي آن با توحيد فلسفه و عرفان و ذكر هشت فرق بسيار مهم بدين شرح:
- 1- علم خداوند؛
- 2- حدوث عالم؛
- 3- مسأله بدا؛
- 4- جبر و تفويض؛
- 5- قضا و قدر؛
- 6- سعادت و شقاوت؛
- 7- هدايت و ضلالت؛
- 8- دعا.
- جلد دوم، در بيان وحي و نبوّت از نظر قرآن كريم، و فرقهاي آن با تعريف وحي و نبوت به مشرب فلسفه و عرفان، و نيز بيان وجوه «اعجاز قرآن» و مهمترين وجه آن (معارف نوآيين).
- جلد سوم، در بيان معاد خالص قرآني (معاد جسماني)، وجوه فرق و تفاوت آن با معادهاي تصوّري فلسفي و عرفاني (معاد برزخي و مثالي)، و – از جمله – ذكر پنج اصل، كه «معاد قرآن» مبتني بر آنهاست:
- اصل اول: حدوث عالم و كيفيّت خلقت آن،
- اصل دوم: خلقت انسان و عوالم آن،
- اصل سوم: خلقت حضرت آدم «ع»،
- اصل چهارم: تناسخ (و رّد آن)،
- اصل پنجم: امكان خراب شدن عالم و خلقت عالم ديگر.
- جلد چهارم، در بيان نقش اساسي معصوم «ع» در هدايت اصلي، ضرورت رجوع به معصوم براي فهم درست قرآن و هدايتيابي از قرآن كريم، و بيان حديث نبوي مسلّم الصّدور «ثَقَلَين»، و ردّ مطالب سخيف و مردود غزالي، در كتاب «القِسطاسُ المستقيم» درباره عدم احتياج به معصوم «ع». • جلد پنجم: در بيان و تحليل مسائل «غيبت معصوم»، «رجعت»، «شفاعت» و تبيين احاديثي درباره «غيبت»، «ظهور» و «قيامت»، و توضيح علايم اين دو حادثه سترگ كه خلط شده است.
2- رسالهاي در معرفة النّفس، شامل:
- بيان نظريّه ارسطويي و نقد آن.
- نظريّة «مادّية الحدوث بودن نفس» و نقد آن.
- نظريّة مادّيين درباره نفس و نقد آن.
- و سرانجام تبيين معرفة النّفسِ قرآني.
3- رسالهاي در نقد علمي و فلسفي اصول يازدهگانه ملاصدراي شيرازي، در مباني فلسفي خويش.
4- نسخههايي در برخي علوم غريبه.
يادآوري چند نكته
1- شيخ استاد معتقد بود كه طالب معارف تحقيقي بايد مباني و مطالب قوم را نيز بداند. از اين جهت خود سالها در خدمت استادان مختلف به تحصيل فلسفه و عرفان پرداخته بود، و از اساتيد بزرگي چون آقا بزرگ حكيم شهيدي، نيك استفاده كرده بود. با اين استاد مسلّم و مشهور فلسفه تا آنجا مأنوس شده بود كه وي نسخه كتاب «اشارات» خود را پشتنويسي كرده به شاگرد كوشا و فاضل خويش هديه كرده بود .
2- شيخ استاد ميفرمودند، مرحوم آقابزرگ مدتي خارج فلسفه (مانند خارج اصول و خارج فقه) تدريس كرد، و ميفرمود ميخواهيم مطالب را با نظر اجتهادي بسنجيم، و خارج از محدوده متون و فضاي حاكم بر آنها، و بدون تحت تأثير قرار گرفتن نسبت به مقام علمي و شهرت مؤلّف، آنها را مورد بحث قرار دهيم (عبارات به تقريب). و ميفرمودند، ايشان (آقابزرگ حكيم) مدتي «خارج اسفار» گفت، و مطالب اسفار، از جمله مسألة «اصاله الوجود» را از ديدگاههاي مختلف مورد بحث و رسيدگي و رد و قبول قرار داد. و در اين درس آراء موافق و مخالف را مطرح ميكرد، و خود نيز نظر ميداد، و ميدان را در بست به نظر موافق نميسپرد.
3- بنابر نظر ياد شده، شيخ استاد خود متون فلسفي را تدريس ميكرد، و درسي جاذب و عميق داشت، و گاه متون و منقولات را تطبيق ميكرد و مورد تدقيق قرار ميداد. آري، او خود از نخبگان اساتيد فن و از پختگان وادي معقول بود. و اين به جز ويژگيهاي روحي ديگري بود (مراحل تهذيبي و رياضات شرعي) كه داشت و موجب ميشد كه تسلّط بهتري بر عقليات و عرفانيات داشته باشد. افزون بر آن پارهاي اشارات كه از وي درباره دو نمط آخر «اشارات» شنيده شد، در هيچ جا نديديم كه اهل تخصّص و تبحّر از آنها چيزي دريافته باشند. و اين از نقطههاي ناشناخته است در زندگي و شخصيّت علمي و حجم روحي و بعد معارفي او.
محمدرضا حكيمي. مكتب تفكيك. تهران. دفتر نشر فرهنگ اسلامي. چاپ سوم. 1377.
|