اين عالم رباني و «جوهر روحاني» و زاهد وارسته از تربيتيافتگان مكتب سيّد موسي زرآبادي است. وي در قزوين به جهان آمد و مقدمات را در همانجا فرا گرفت، سپس به تهران رهسپار گشت و تحصيلات عاليه را در آنجا گذراند. بعد به قزوين آمد و به خدمت مربي و بزرگ و ذوفنون عصر خويش و «اُجوبة دورا» (اين تعبير، از بعضي از دانشمندان اخذ شده است، كه دربارة «سيد» بكار بردهاند)، حضرت علاّمه، آيهالله، سيّد موسي زرآبادي رسيد، و پارهاي از علوم (از جمله عرفان نظري) و علوم غريبه را از آن استاد بياموخت، و هم در نزد او وارد مراحل تهذيب نفس و سلوك شرعي شد، و پس از سالها عبادت و رياضت و مجاهدت، به مرحله «انسانيّت قرآني» و «كمال روحاني» نايل گشت، و انسان سيرتي و روحاني واقعي شد، و در شمار كاملان و بزرگان عالمان باطن درآمد.
شيخ علياكبر الهيان گاه به تدريس و تربيت كسان نيز ميپرداخت. در معارف داراي همان مذاق مربي خود سيّد زرآبادي بود، يعني «مكتب تفكيك». و چنانچه شاگردان و مأنوسان با وي ياد ميكنند، با افاضل عصر- مانند مرحوم آيهالله سيّد ابواحسن رفيعي قزويني – درباره اين مسائل مباحثاتي داشته و از جمله، موضوع «اصاله الوجود»، و «جسمانيّه الحدوث» بودن نفس انساني را به سختي مورد نقد علمي و فلسفي قرار ميداده است.
باري شيخ از بزرگان بود و از زهّاد نمونه روزگار. هيچگونه تعلّقي (خانهاي، زندگيي و اثاثي) نداشت و همواره در شهرهايي چند (قزوين، رشت، طالقان، تهران، آستانه اشرفيه، رامسر و ...) در حال سياحت بود و گاهي به مشهد مقدّس مشرف ميگشت، و بر خواهرزاده خود، مرحوم حاج شيخ مجتبي قزويني، وارد ميشد و گاه در حجرهاي در «مدرسه نوّاب» اقامت مييافت و به زيارت و عبادت مشغول ميگشت. در علوم غريبه نيز مهارت و بر ادعيه و اوراد مهمّه تسلّط داشت، صاحب كرامات و تصرفات بود و داراي روحي بود بس بزرگ و نيرومند و روحانيّت يافته.
شيخ علي اكبر الهيان، از علماي بزرگ بود، اهل علوم باطني و مشاهدات و كرامات، با عمري در حدود 70 سال، و داراي پيكري نحيف و تحليل رفته از عبادات و رياضات.
پدر مرحوم آقاي الهيان، يعني عالم فاضل و فقيه متّقي، شيخ محمد تقي تنكابني (م: ۱۳۲۷ق) نيز از عالمان وارسته و فقيهان عامل بوده است، و از شاگردان ميرزاي شيرازي بزرگ، و خود صاحب چندين تأليف در فقه و اصول ... شرح حال وي از جمله در اين كتابها آمده است:
هديّه الزّاري الي المجدَدِ الشّيرازي *
نْقُباء البشر - ج ۱، ص ۲۳۹ – ۲۴۰ *
مْستدرُكات أعيان الشّيعه - ج ۳، ص ۱۱۹ *
سرانجام، اين گوهر پرتوبار و نْخبة روزگار، در ماه رجب ۱۳۸۰ هجري قمري (ديماه ۱۳۳۹ش)، از اين جهانگذران، و از منزلگاه كارواني اين كاروان دايم روان درگذشت، و به جهان جاودان پيوست. و او خود اين بيت را ميخواند:
مائيم كاروان و جهان كاروان، سرا
در كاروانسرا نكند كاروان، سرا
و ديگر چشم روزگار، از اينگونه وارستگان آگاه دل، و تحقّق يافتگان به حقايق قرآني و معارف خالص ولائي و در آن پايه از كمال نفسي و قداست روحي و صعود روحاني كمتر ببيند. خود ايشان ياد ميكردند: «در راه وصول روحاني، راه را در تفريد جْستم، و از قيدها جُستم، و از تعلقها رستم، و از همه چيز گسستم، نسخههاي علوم غريبه خويش را به لبجويي برده نشستم، و همه را در آن جوي شستم، و چشم از هر چه بود بستم، و به عنايت الهي پيوستم»
و اين مرتبهاي بسيار بلند است، زيرا كساني كه اهل اين مراحل و معاني باشند ميدانند كه نسخههاي كسي چونان «شيخ علي اكبر الهيان»، درباره علوم غريبه و ختمها و اعداد اسماء و اذكار تا چه حد اهميّت دارد و چه اندازه توام مادّي و روحي در آنها نهفته است، بويژه با داشتن شناختي از استاد و مربي بزرگ ايشان، حضرت سيّد موسي زرآبادي. باري اينگونه نسخهها را به لب جوي بردن، و نشستن و براحتي شستن، و يكباره دل از آنها كندن، از واجديّت و بلوغ بسيار كاملي حكايت ميكند. و كسي را كه به طلوعگاه اشراق ولايت مهدوي راهي باشد، چه جاي شگفتي اگر از اين ذرايع چشم بردارد و آنهمه را به آب جوي سپارد؟
ز شوق نرگس مست بلند بالايي
چو لاله با قدح افتاده بر لب جويم
اشخاص طالب، براي بدست آوردن يكي و دو تا از اينگونه نسخههاي صحيح و مورد اطمينان، چه بسا سالها ميدوند، و به كساني كه گمان ميبرند چيزي داشته باشند رجوع ميكنند، و به اين شهر و آن شهر سر ميزنند، تا به چيزي دست يابند. و آن بزرگواران آنگونه بينيازي نشان ميدادند و بينياز شده بودند.
برگرفته از محمدرضا حكيمي. مكتب تفكيك. تهران. دفتر نشر فرهنگ اسلامي. چاپ سوم. ۱۳۷۷