آقای مهندس محمود عجمی از دوستان و همراهان صمیمی آقای معلم نقل میکردند: «یک بار جسارتی کرده و از ایشان پرسیدم: «آقا! استخاره هم اجازه میخواهد؟» ایشان فرمودند: «بله! اجازه میخواهد.». سپس فرمودند: «آسیّد موسی زرآبادی معتقد بودند استخاره مثل برخی از ادعیه اجازه لازم دارد. البته آسیّد موسی خیلی کتوم بودند. اینطور نبود که هر چیزی را بگویند. فرزندان ایشان نیز همانطور بودند، مخصوصا آسیّد خلیل آقا که اصلا چیزی بروز نمیدادند. اما من مثل مرحوم زرآبادی نیستم، من معتقدم به برخی آدمها که قابلیت دارند، باید گفت.» همانجا از ایشان پرسیدم: « آقا! میشود به من اجازه استخاره بدهید؟» فرمودند: «برای چه میخواهید؟» آنوقت فهمیدم اشتباه کردم. چند ماهی گذشت. یک روز به من فرمودند: « میخواهم اجازه استخاره را به شما بدهم.» گفتم: «آقا! مطمئن هستید؟ که من قابلیت این عنایت حضرتعالی را دارم؟» فرمودند:
«داد حق را قابلیّت شرط نیست بلکه شرط قابلیّت، داد اوست.»
سپس ادامه دادند: « من خود اجازه استخاره را از خدا گرفتم.» پرسیدم: «میشود بفرمایید چگونه؟» فرمودند: مدر حین خواندن سورهای از قرآن بودم، از درون آن آیات، متکلّمی بر من ظاهر شد و اجازه استخاره را به من دادند.» گفتم: «آقا! با قرآن؟» فرمودند: «با تسبیح! استخاره با قرآن تفصیل است و استخاره با تسبیح مجمَل.»
برگرفته از موسوی سیده فاطمه. دانای اسرار (زندگینامه علمی و عملی حضرت آقا سید موسی زرآبادی). انتشارات مهرگان دانش. ۱۳۹۲